جمعه 90/3/13 پارک جنگل قائم- شنبه 90/3/14 پارک جنگلی-یکشنبه 90/3/15
جمعه 90/3/13 امروز صبح که از خواب بیدار شدیم بابایی گفت بریم بیرون صبحانه بخوریم منم قبول کردم. بابایی صبحانه رو آماده میکرد منم کارهای شما رو میکردم. رفتیم جنگل قائم نشستیم صبحانمون رو خوردیم و بعدش چرخی زدیم و چند تا عکس گرفتیم. موقع برگشتن هم یه بستنی بابایی برام خرید و خوردم بعدش رفتیم خونه بابا بزرگیت سری بزنیم که ناهار هم موندیم(آبگوشت مرغ داشتن) و بعد برگشتیم خونه. استراحتی کردیم. شب هم رفتیم خونه بی بی جون سری زدیم سمانه و نی نی اش هم اونجا بودن شما با نی نی اونام درگیر شدی. یه پیشدستی دستت بود میخواستی مال اون رو هم بگیری و خلاصه نینی شون رو به گریه انداختی. بعدش کباب ترکی...
نویسنده :
سارا
9:10